حتک

لغت نامه دهخدا

حتک. [ ح َ ] ( ع مص ) حتکان. گام خرد نهادن در شتافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). شتاب رفتن و گام خرد نهادن. ( منتهی الارب ). گام خرد نهادن در شتافتن. ( مهذب الاسماء ). || تراشیدن چیزی را. || حتک نعام رمل را؛ کاویدن شترمرغ ریگ را. || لاادری این حتکوا؛ نمیدانم کجا رفتند. ( منتهی الارب ).
حتک. [ ح َ ] ( ع اِ ) پرهای گردن شترمرغ.
حتک. [ ح َ ت َ ]( ع اِ ) شترمرغ بچگان یا ریزه آنها. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

شتر مرغ بچگان یا ریزه آنها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم