حالم

لغت نامه دهخدا

حالم. [ ل ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حلم. محتلم. ( منتهی الارب ). || بالغ. ( منتهی الارب ). خواب دیده. بجای مردان یا زنان رسیده. خود را شناخته. ج ، حالمون. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

بالغ خواب دیده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند فال چوب فال چوب فال عشقی فال عشقی