جوق جوق

لغت نامه دهخدا

جوق جوق. ( ق مرکب )دسته دسته. گروه گروه. دسته بدسته : بعد از آن جبرئیل و ملائکه و مهاجر و انصار بر وی [ پیغمبر ] نماز کردند جوق جوق. ( مجمل التواریخ ). || بسیار بسیار. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوق شود.

فرهنگ فارسی

۱- دسته دسته گروه گروه.۲- بسیاربسیار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم