جبنه

لغت نامه دهخدا

( جبنة ) جبنة. [ ج ُ ن َ ] ( ع اِ ) یک قرص پنیر. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ).جُبُنَّة. ( از منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.
جبنة. [ ج ُ ب ُن ْ ن َ ] ( ع اِ ) یک قرص پنیر. جُبنَة. ( از منتهی الارب ). رجوع به این کلمه شود.

فرهنگ فارسی

یک قرص پنیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ابجد فال ابجد استخاره کن استخاره کن فال انبیا فال انبیا