جان بیرون شدن

لغت نامه دهخدا

جان بیرون شدن.[ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) جان دررفتن. مردن :
چه سود آب فرات آنگه که جان تشنه بیرون شد
چو مجنون پاکباز افتاد لیلی درمیان آمد.سعدی.

فرهنگ فارسی

جان در رفتن مردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ابجد فال ابجد فال انبیا فال انبیا فال قهوه فال قهوه