جان بختار

لغت نامه دهخدا

جان بختار. [ جام ْ ب َ ] ( ص مرکب ) ( اصطلاح نجوم ) در احکام نجومی صاحب طالع خاصی را جان بختارگویند. صاحب «التفهیم » آرد: و چون اندر تحویل یا هروقتی که باشد آنجای دانسته آید کجا تسییر رسیده است ، خداوند آن حدّ را آنجای قاسم خوانند و بپارسی جان بختار. ( التفهیم چ همائی صص 525 - 526 ). مصحح کتاب مزبور در ذیل این کلمه چنین آرد: این کلمه تا آنجا که نگارنده در این کتاب و دیگر کتب نجوم نسخه های تازه و کهنه دیده ام بهمین صورت است یعنی «جان بختار» بباء و خاء یک نقطه و تاء مثناة فوقانیه و الف و راء بی نقطه در آخر. اما در مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر ص 134 «جان بختان » با نون آخر نوشته است : الجان بختان معناه قاسم الروح و ذلک ان درجةالطالع تسیر الی السعود والنحوس فصاحب الحد الذی یبلغه التسییر یسمی قاسم الحیاة و الجان بختان. شاید کسی بمناسبت کلمه قاسم و قاسم الحیاة احتمال دهد که اصل این کلمه «بخشار» باشد بخاء نقطه دار و شین معجمه و راء مهمله در آخر یا «بخشان » با نون بصیغه اسم فاعل از قبیل تابان و رخشان. اما قاسم در اصطلاح نجومی نه بمعنی بخش مرادف تقسیم و تجزیه کردن ، بلکه بمعنی مرادف بهره و حظ و نصیب است که از آن به بخت تعبیر می شود، و شاید کلمه بخت یا بخش بمعنی حظ و بهره از یک ریشه باشد. اما لفظ «ار» که ملحق بکلمات میشود گاهی اسم فاعل است از مصدر آوردن که بحذف علامت اسم فاعلی با کلمه دیگر ترکیب شده و گاهی پساوند است که خود بتنهائی معنی مستقل ندارد بلکه دارای معنی حرفی است یعنی افاده معنی در غیر میکند همچون نشانه سرفرسخها. و در این صورت غالباً معنی اسم مصدر و گاهی معنی مبالغه می بخشد، و بحسب قواعد اشتقاقی ، بیشتر ملحق بکلماتی میشود که هیأت صیغه ماضی دارند مانند گفتار و کردار و دیدار گاهی ملحق به اسم وصفت میشوند مانند «دوستار» اگر ابدال دال و تاء که قریب المخرج اند و تخفیف نباشد. و «زنگار» اگر کلمه اصلا بسیط یا مرکب از زنگ و آر اسم فاعل از آوردن نباشد. ( حاشیه التفهیم ص 526 ). قاسم الروح. قاسم الحیاة. جان بختان. جان بخشان. رجوع بجان بختان و جان بخشان شود.

فرهنگ فارسی

در احکام نجومی طالع خاصی است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال نخود فال نخود