جان افزای

لغت نامه دهخدا

جان افزای. [ اَ ] ( نف مرکب )جان افزاینده. جان فزا. جان افزا. جانبخش :
دوش میخورد می بیاد رخش
باده ای چون وصال جان افزای.اشرفی سمرقندی.آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار
جرعه ای بود از زلال جام جان افزای تو.حافظ.رجوع بجان افزا و جان فزا شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه جانرا بیفزاید آنکه یا آنچه باعث شادی شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم