ثروان

لغت نامه دهخدا

ثروان. [ ث َرْ ] ( ع ص ، اِ ) مرد بسیارمال.
ثروان. [ ث َرْ ] ( اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب.
ثروان. [ ث َرْ ] ( اِخ ) ابن فزارةبن عبد یغوث. صحابی است. و بیت ذیل را گاه درک صحبت رسول صلوات اﷲ علیه سروده است :
الیک رسول اﷲ خبت مطیتی
مسافة ارباع تروح و تغتدی.
ثروان. [ ث َرْ ] ( اِخ ) کوهی است از بنی سلیم. ( مراصد الاطلاع ).
ثروان. [ ث َ رَ ] ( ع اِ ) رجوع به ثَریان شود.

فرهنگ فارسی

کوهی است از بنی سلیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم