تیزفهم

لغت نامه دهخدا

تیزفهم. [ ف َ ] ( ص مرکب ) تیزطبع. ( آنندراج ). تیزعقل. آنکه بزودی چیزی را دریافت کند. ( ناظم الاطباء ). تیزدریافت. لقن. زودیاب. زیرک. سریعالانتقال. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
هرکجا تیزفهم دانائیست
بنده کندفهم نادانیست.مسعودسعد.بخاطری که جز او دوربین و روشن نیست
بدان دلی که جز او تیزفهم حاذق نیست.سوزنی.رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تیز طبع تیز عقل آنکه بزودی چیزی را دریافت کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال حافظ فال حافظ فال ابجد فال ابجد