تنها خور

لغت نامه دهخدا

تنهاخور. [ ت َ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) تنهاخوار. که تنها خورد :
مخور تنها گرت خود آب جوی است
که تنهاخور چو دریا تلخ خوی است.نظامی.رجوع به ماده قبل و تنها و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

تنها خواری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت