تفریخ

لغت نامه دهخدا

تفریخ. [ ت َ ] ( ع مص ) به خوشه نزدیک گشتن کشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوگیاه برآمدن از ریشه درخت. ( از اقرب الموارد ). || بچه برآوردن مرغ. ( تاج المصادر بیهقی ). چوزه برآوردن مرغ و بیضه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جوجه دار شدن مرغ و شکافته شدن بیضه و برآمدن جوجه از آن. ( از اقرب الموارد ). || از دل بدر رفتن ترس و بیم. || ترسیدن و رعبناک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). || سست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آشکار شدن کار بعد اشتباه. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

به خوشه نزدیک گشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال مکعب فال مکعب فال پی ام سی فال پی ام سی فال درخت فال درخت