تعازی

لغت نامه دهخدا

تعازی. [ ت َ ] ( ع مص ) همدیگر را بصیر فرمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) ج ِ تعزیه : از قضای حقوق و قیام به مراسم تهانی و تعازی دامن درکشید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 434 ). رجوع به تعزیه شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال راز فال راز فال ای چینگ فال ای چینگ فال قهوه فال قهوه