تظلم کنان

لغت نامه دهخدا

تظلم کنان. [ ت َ ظَل ْ ل ُ ک ُ ] ( ق مرکب ) در حال دادخواهی. در حال تظلم. دادخواهانه :
تظلم کنان سوی راه آمدند
عنانگیر انصاف شاه آمدند.نظامی.تظلم کنان رفته زین مرز و بوم
مروت به یونان و مردی به روم.نظامی.و رجوع به تظلم و ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

در حال دادخواهی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال شمع فال شمع فال عشق فال عشق فال ماهجونگ فال ماهجونگ