لغت نامه دهخدا
مرا ز انصاف یاران نیست یاری
تظلم کردنم زان نیست یارا.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 25 ).بر در آن کسی تظلم کن
که فلک شکل حلقه در اوست.خاقانی.هم ز عذر خود تظلم کرد چرخ
کان تظلم گوش من بشنود بس.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 209 ).گفته ای شاهی برین در کیست با چندین فغان
داد خواهم بر در سلطان تظلم می کنم.امیرشاهی سبزواری ( از آنندراج ).و رجوع به تظلم وترکیبهای آن شود.