تسنم

لغت نامه دهخدا

تسنم. [ ت َ س َن ْ ن ُ ] ( ع مص )ناگاه فرو گرفتن کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || برآمدن بر چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة )( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || برجستن فحل بر ماده شتر. || رفتن بر دیوار، از جانب آن. ( از متن اللغة ). || فزون گشتن و منتشرشدن پیری در کسی. ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || نیک باریدن ابر بر زمین. ( از متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

ناگاه فرو گرفتن کسی را بر آمدن بر چیزی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال احساس فال احساس