تسلس

لغت نامه دهخدا

تسلس. [ ت َ س َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) سالوسی و مکاری. ( لطایف از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سالوسی کردن :
تا به ناموس مسلمانی زیند
در تسلس تا ندانی که کیند.مولوی.نور آن گوهر چو بیرون تافته ست
زین تسلسها فراغت یافته ست.مولوی.

فرهنگ فارسی

سالوسی و مکاری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم