تسبیح گویان

لغت نامه دهخدا

تسبیح گویان. [ ت َ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال تسبیح گفتن :
بر زمین الحمدللّه خون حیوان بسته نقش
بر هوا تسبیح گویان جان حیوان آمده.خاقانی.نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت.سعدی.و رجوع به تسبیح و دیگر ترکیبات آن شود.

فرهنگ فارسی

در حال تسبیح گفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال سنجش فال سنجش فال تماس فال تماس