تجند

لغت نامه دهخدا

تجند. [ ت َ ج َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) لشکری شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || فارغ شدن از کاری. ( از اقرب الموارد ). با فراغت آماده شدن برای کاری. ( از قطر المحیط ). || لشکری گرفتن. ( از اقرب الموارد ).
تجند. [ ت َ ج َ ] ( اِخ ) سامی بیک این کلمه را بجای تجن آورده است. رجوع به تجن ( دنباله هریرود ) و قاموس الاعلام ترکی شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال چای فال چای فال درخت فال درخت