تارانده

لغت نامه دهخدا

تارانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از تاراندن. پراکنده شده. ازهم پاشیده. فراری شده. رجوع بتاراندن شود.

فرهنگ معین

(دِ یا دَ ) ( ص مف . ) ۱ - پراکنده ، متفرق . ۲ - دور کرده . ۳ - ترسانیده .

فرهنگ عمید

۱. پراکنده.
۲. رانده شده.

ویکی واژه

پراکنده، متفر
دور کرده.
ترسانیده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم