بیفشاندن

لغت نامه دهخدا

بیفشاندن. [ ی َدَ ] ( مص ) افشاندن : بیفشاندن بر؛ نثار کردن. ( یادداشت مؤلف ). || تکانیدن : تجثجث ؛ بیفشاندن مرغ پر خود را. ( منتهی الارب ). رجوع به افشاندن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع فال فرشتگان فال فرشتگان استخاره کن استخاره کن