بی مداوا

لغت نامه دهخدا

بی مداوا.[ م ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + مداوا ) بی درمان. بی علاج. ( یادداشت مؤلف ) : چه جای چاره چنین درد بی مداوا را؟ ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به مداوا شود.

فرهنگ فارسی

بی درمان . بی علاج .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال راز فال راز فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت