بی رونق

لغت نامه دهخدا

بیرونق. [ رَ / رُو ن َ ]( ص مرکب ) ( از: بی + رونق ) کساد. بی مشتری. بی رواج.
- بازار بی رونق ؛ بازار کساد. کاسد. نارواج. تق و لق. ( یادداشت مؤلف ) :
کار بیرونقان بساز آورد
رفتگان را بملک بازآورد.نظامی.کسانی که مردان راه حقند
خریدار بازار بیرونقند.سعدی.رجوع به رونق شود.

فرهنگ فارسی

کساد ٠ بی مشتری ٠ بی رواج ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم