بلبلک

لغت نامه دهخدا

بلبلک. [ ب ُ ب ُ ل َ ] ( اِ مصغر ) مصغر بلبل :
بر گل تو بلبلک مطربی آغاز کرد
خواند به الحان خوش نامه پازندو زند.سوزنی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم