بال کشیدن

لغت نامه دهخدا

بال کشیدن. [ ک َ دَ ]( مص مرکب ) کشیدن بال. ممتد ساختن بال. گشودن و گستردن بال. || پروبال گشودن. به پرواز آمدن. || بمجاز، بزرگ شدن. بالیدن. پر و بال گرفتن : او را [ دختر را ] به نزدیک مریدی برد و فرمود که تربیت دارد، مرید در تعهد دختر تلطف نمود، چون بال کشید و از ایام طفولیت برگذشت زاهد گفت ای دختر بزرگ شدی ، ترا از جفتی چاره نیست. ( از کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

کشیدن بال گستردن بال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال احساس فال احساس فال لنورماند فال لنورماند فال چوب فال چوب