بازنهادن. [ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) نام نهادن. نام گذاشتن : این دیه جو خواست بن خراسان بنا کرده است و بنام خود بازنهاده. ( تاریخ قم ص 78 ). || روی بازنهادن ؛ بازگشتن. برگشتن : و قوی دل و فسیح امل روی بازنهاد. ( کلیله و دمنه ).
فرهنگ عمید
۱. نهادن، گذاشتن. ۲. برجا گذاشتن. ۳. قرار دادن چیزی در جایی.