لغت نامه دهخدا
اسپینزا در زندگی خود دو تصنیف منتشر ساخت : یکی رساله ای در بیان فلسفه دکارت که برای یکی از شاگردان خود نوشته ، دیگری کتابی به نام رساله الهیّات و سیاسیات که در آن عقاید خود را در تفسیر توراة و ترتیب زندگانی اجتماعی مردم بیان کرده است اما این کتاب چون با تعلیمات ظاهری علمای یهود و نصاری سازگار نبود، گفتگو بلند کرد و از اینرو اسپینوزا دیگر اثری منتشر نکرد، ولی همان سال که وفات یافت دوستان وی نوشته های اورا چاپ کردند و عمده آن مصنفات یکی رساله کوچکی است بنام «بهبودی عقل » که ناتمام است و یکی کتابی است بنام «سیاست » که آن نیز به پایان نرسیده است و دیگر کتاب موسوم به «علم اخلاق » که حاوی اصول فلسفه او و مهمترین آثار اوست و از کتابهای نامی دنیا میباشد. همه این کتابها به زبان لاتین نوشته شده است.
فلسفه اسپینزا: کلیات : اسپینزا از کسانی است که در اشتغال به فلسفه بکلی از هرگونه آلایش روی و ریا و فضیلت فروشی و شهرت طلبی و منفعت خواهی و خودپرستی و دنیاداری مبری بود و فلسفه را بجدگرفته و حکمت را یگانه امری که قابل دلبستگی باشد شمرده و زندگانی خویش را بدرستی تابع اصول عقاید خود ساخته و در آن عقاید ایمان راسخ داشته است چنانکه دریکی از نامه ها میگوید من نمیدانم فلسفه من بهترین فلسفه ها هست یا نیست ولیکن خودم آن را حق میدانم و اطمینانم بدرستی آن بهمان اندازه است که شما اطمینان دارید که مجموع زوایای هر مثلث دو قائمه است.
حکمت اسپینزا یکی از بزرگترین فلسفه هائی است که در دنیا بظهور رسیده و طرفه این است که اسپینزا در حقیقت مبتکر آن فلسفه نیست بلکه میتوان گفت از زمان باستان تا امروز، بجز علمای قشری دینی و بعضی از فلاسفه قدیم ، همه حکماو دانشمندان باقریحه در همه اقوام و ملل دانسته یاندانسته بوجهی و تا اندازه ای دارای این مذهب بوده اند و آن نوعی از وحدت وجود است. شک نیست که اسپینزا هم از افلاطون و پیروان او و اگوستین و معتقدان او و هم از حکمای اسلامی و هم ازحکمای یهود که از مسلمانان اخذ حکمت کرده اند ( مانندموسی بن میمون ) و هم از دانشمندان اروپائی قرون وسطی و عصر جدید و هم از دکارت خصوصاً اقتباس بسیار کرده است با اینهمه وحدت وجود بنحوی که او بیان کرده و موجه ساخته چنان است که چاره نداریم جز اینکه فلسفه او را مستقل و بدیع بشماریم و در بیان آن از شرح و بسط چیزی فرونگذاریم. بسیاری از محققان اسپینزا را ازحکمای کارتزین یعنی از پیروان دکارت خوانده اند و حتّی لایب نیتس آلمانی گفته است فلسفه اسپینزا همان فلسفه دکارت است که از حد اعتدال بیرون رفته است ولی اگر منظور این باشد که اسپینزا اصحاب اسکولاستیک را رها کرده و روش دکارت را برگزیده یعنی اصول و مبانی او را در علم گرفته و مقولات ده گانه و کلیات خمس را کنار گذاشته و هیولی و صورت و صور جنسیه و نوعیه و آن حدیث ها را ترک گفته و فقط ذات و صفات و عوارض را موضوع نظر ساخته و محسوسات رابی اعتبار دانسته و معقولات را اساس قرار داده است راست است ، و نیز باید تصدیق کرد که در فلسفه دکارت هم وحدت وجود نهفته و تخمی است که آنجا کاشته شده است چنانکه مالبرانش در پیروی از دکارت با همه استیحاش که از وحدت وجود داشته است عقایدی اظهار کرده که جز با وحدت وجود سازگار نمیشود و شاید بتوان گفت اگر اسپینزا فلسفه دکارت را ندیده بود به این خط نمی افتادیا لااقل بیان خود را به این صورت درنمی آورد. اما اینکه فلسفه اسپینزا همان فلسفه دکارت باشد که جزئی تصرفی در آن بعمل آمده نمی توان تصدیق کرد. آری در مقام تمثیل میتوان گفت اسپینزا وارد همان شاهراه دکارت شده و یک چند با او همقدم گردیده است ولیکن وقتی به جائی رسیده اند که یک راه براست و یک راه بچپ می رفته است هر یک از ایشان راهی را اختیار کرده اند. ازین گذشته دکارت در فلسفه اولی و مابعدالطبیعه به اصول اکتفا کرده و زود متوقف شده و بشعب دیگر علم پرداخته است ولی اسپینزا تا پایان عمر در فلسفه اولی قدم زده است. و نیز باید انصاف داد که اسپینوزا در فلسفه خویش خواه راست رفته باشد خواه کج نتیجه ای که از مقدمات گرفته سازگارتر است از نتیجه ای که دکارت گرفته است و چون به بیان حکمت اسپینوزا بپردازیم این مطالب روشن خواهد شد. از نکته های توجه کردنی این است که دکارت مطالعات فلسفی را برای تحصیل علم و وصول به یقین پیشه خود ساخته است ، ولیکن به حکمت گرائیدن اسپینزابرای یافتن راه سعادت بجهت خود و دیگران بود و از همین روست که مهمترین تصنیف او با آنکه جامع فلسفه اولی میباشد موسوم بعلم اخلاق است و نیز بهمین سبب است که اسپینزا بر خلاف دکارت همت خویش را بیشتر مصروف به فلسفه اولی و حکمت عملی کرده و به ریاضیات و طبیعیات کمتر پرداخته است. از اموری که اسپینزا در آن به دکارت بسیار نزدیک است چگونگی مطالعه و جستجو در حکمت و استدلال فلسفی است یعنی او نیز مانند دکارت روش ریاضی را پسندیده و در این راه از آن فیلسوف هم پیش افتاده است تا آنجا که در بعضی از مصنفات خود از جمله در همان کتاب علم اخلاق که تصنیف اصل اوست بیان مطلب را هم بصورت مسائل ریاضی درآورده و مباحث الهی و اخلاقی را مانند قضایای هندسه اقلیدسی عنوان کرده است. در آغاز، موضوع بحث را تعریف میکند و اصول متعارفه و موضوعه را بنیاد قرار میدهد و حکمی عنوان میکند وبرای آن برهان اقامه مینماید و نتیجه میگیرد و به ثبت المطلوب میرسد و بهمین جهت خواندن و فهمیدن کتاب او دشوار است و ما برای اینکه خوانندگان آزرده نشوند ناچاریم از پیروی اسلوب او صرفنظر کرده و مطالب او را از صورت قضایای اقلیدسی بیرون آورده به بیان ساده ٔمتعارفی درآوریم چنانچه هر کس دیگر هم که خواسته است فلسفه اسپینزا را برای مبتدیان بیان کند همین روش را اختیار کرده است.