اجمع

لغت نامه دهخدا

اجمع. [ اَ م َ ] ( ع ص ، ق ) همه. همگی. مؤنث : جَمْعاء. ج ، اجمعون ، اجمعین. ( و آن توکید محض است ). یقال : سرت یومی اجمع و لیلتی جمعاء؛ همه روز و شب برفتم. ( مهذب الاسماء ). || ( ن تف ) گردکننده تر. جمعآورنده تر.
- امثال :
اجمع من ذَرّة.
اَجمع من نملة. ( مجمع الامثال میدانی ).

فرهنگ عمید

کامل ترین، جامع ترین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ