الچی

لغت نامه دهخدا

الچی. [ اَ ] ( ترکی ، اِ ) رجوع به الجه و الجی و غیاث اللغات شود. || ( ص ) گیرنده و ستاننده. ( غیاث اللغات ).
الچی. [ اِ ] ( ترکی ، اِ ) ایلچی. ( فرهنگ ناظم الاطباء ). بمعنی فرستاده و رسول. ایلچی و اِلشی و اَلاچی نیز گویند جمع آن اِلچیَّة است. ( دزی ج 1 ص 33 ). در آذربایجان ایلچی نویسند و اِلچی تلفظ کنند. رجوع به ایلچی شود. || سفیر و وزیرمختار. ( فرهنگ ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

ایلچی . بمعنی فرستاده و رسول
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم