افزای

لغت نامه دهخدا

افزای. [ اَ ] ( نف مرخم ) افزا. افزاینده. فزاینده.چنانکه در روح افزای ، مهرافزای ، فرح افزای و جز آن.
- رامش افزای ؛ افزاینده رامش. رجوع به افزا شود.
- روح افزای ؛ فزاینده روح و جان. رجوع به افزا شود.
- روزی افزای ؛ افزاینده روزی. رجوع به افزا شود.
- طرب افزای ؛ سرورافزای. افزاینده طرب و شادی. رجوع به افزا شود.
- غم افزای ؛ افزاینده غم و اندوه. و رجوع به افزا شود.
- فرح افزای ؛ افزاینده شادی و فرح :
گر خون دل خوری فرح افزای میخوری
ور قصد جان کنی طرب انگیز میکنی.سعدی.و رجوع به افزا شود.
- کارافزای ؛ افزاینده کار. و رجوع به افزا شود.
- مسرت افزای ؛ افزاینده مسرت و شادی. فرح افزای. سرورافزای. و رجوع به افزا شود.
- مهرافزای ؛ افزاینده محبت و مهر. آنچه مهر و محبت را افزایش دهد :
همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال
سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت.سعدی.وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او
تا قیامت شکرگویم طالع پیروز را.سعدی.و رجوع به افزا شود.

فرهنگ فارسی

افزا افزاینده فزاینده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم