ازاری

لغت نامه دهخدا

( آزاری ) آزاری. ( ص نسبی ) آزارنده. زننده :
سخن در نامه آزاری چنان بود
که خون از حرفهای او چکان بود.( ویس و رامین ).
آزاری. ( حامص ) تألم. تأثر. توجع. رنج. الم :
ابی آنکه بد هیچ بیماریی
نه از دردها هیچ آزاریی.فردوسی.

فرهنگ فارسی

( آزاری ) زننده آزارنده تالم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم