اختیار داشتن

لغت نامه دهخدا

اختیارداشتن. [ اِ دا ت َ ] ( مص مرکب ) مختار بودن. مخیر بودن. آزاد بودن در انجام دادن عملی. مقابل اضطرار و اجبار. || دسترسی داشتن :
باری خیال یار ز پیش نظر مشو
چون بر وصال یار نداریم اختیار.( منسوب به حافظ ). || برگزیدن. انتخاب کردن : بیعت کردم بسید خود... بیعت فرمانبرداری و پیرو بودن و راضی بودن و اختیار داشتن. ( تاریخ بیهقی ).
پیوسته مرا در همه فضیلت
رایت ز همه اختیار دارد.مسعودسعد.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - مختار بودن مخیربودن آزاد بودن در انجام دادن عملی . ۲ - دسترسی داشتن . یا اختیار داشتن دارید . در تعارف میگویند . ۱ - مختارید صاحب اختیارید هر گونه خواست و اراد. شماست عمل کنید . ۲ - لطف دارید . ۳ - در انکار میگویند : هرگز چنین نیست
مختار بودن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم