( اجابة ) اجابة. [ اِ ب َ ] ( ع مص ) اِجابت. پاسخ. ( منتهی الارب ). پاسخ دادن. پتواز کردن. جواب دادن. ( وطواط ). || قبول کردن ( دعا و دعوت و خواهش ). برآوردن. روا کردن. پذیرفتن. اِنجاح. اسعاف : اجاب اﷲ دعاؤه. ( منتهی الارب ). و اجابت کرد و مهیا شد امیرالمؤمنین از برای ایستادگی در آن کاری که به او حواله نمود خدا. ( تاریخ بیهقی ). و آنچه درخواست است ، و بفراغ دل وی بازگردد بتمامی درخواهد چه بدان اجابت باشد. ( تاریخ بیهقی ). بوالقاسم علی نوکی صاحب برید غزنین ازخواجه بونصر مشکان درخواست تا فرزندان وی را بدیوان رسالت آورد... بونصر او را اجابت کرد. ( تاریخ بیهقی ). امیر [ منوچهربن قابوس ] رسولان و نامه ها پیوسته کرد... و چنان خواست که میان ما عهدی باشد، ما او را اجابت کردیم. ( تاریخ بیهقی ). باید که این دو کریمه از خاتونان باشند کریم الطرفین ، اگر بیند خان ما را بدین اجابت کند. ( تاریخ بیهقی ). امّا چنان باید که هرچه بدان اجابتی کنی غضاضتی بجای ملک بازنگردد. ( تاریخ بیهقی ). مقرر گردد چون ما را بدین اجابت کرده آید آنچه او التماس کند اجابت تمام فرمائیم. ( تاریخ بیهقی ). و چون اجابت کند و دانم که کند... روز دیگر وعده ای بستانی. ( تاریخ بیهقی ). و درخواستند تا به پیغام سخن گویند و اجابت یافتند. ( تاریخ بیهقی ). و قاضی قضاتی ری و آن نواحی را خواسته [ قاضی بوالحسن پسر قاضی بوالعباس ] و اجابت یافته. ( تاریخ بیهقی ). و همیشه وی را [ افشین را ] از ما [ معتصم ] اجابت این بود که او را بر بودلف... گشاده کنیم دست او را. ( تاریخ بیهقی ). هیچ اجابت نمیکردم من او را [ افشین را ]. ( تاریخ بیهقی ). اگر ما [ معتصم ] دوش پس از الحاح که کردی [ افشین ] ترا اجابتی کردیم در باب قاسم... ( تاریخ بیهقی ). محمّد... بسیار حیلت کرد تا این مقدّم نزدیک وی رود البته اجابت نکرده بود. ( تاریخ بیهقی ). سوی وی قریب پنجاه و شصت پیغام رفت ، البته اجابت نکرد. ( تاریخ بیهقی ). و ایشان زهره نداشتند که جواب جزم دادندی و درخواستند تا به پیغام سخن گویند و اجابت یافتند. ( تاریخ بیهقی ). تلطفها کرد تا بصلح اجابت کرد. ( تاریخ بیهقی ). هرچه خواسته بود و التماس نموده ازاین شرایط قبول نمود و اجابت کرد. ( تاریخ بیهقی ). هرچه بگویم ز دعا، کردگار دعوت من بنده اجابت کناد.مسعودسعد.و بقضاء حاجت و اجابت التماس زبان دادی. ( کلیله و دمنه ). امیر ناصرالدین از فرط کرم و کمال مکارم که باری تعالی در ذات همایون اونهاده بود بر خود واجب ساخت و این دعوت را اجابت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). ملتمس ایشان به اسعاف پیوست و دعوت ایشانرا اجابت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). نبشته بود که حسن ظن بزرگان بیش از فضیلت ماست و تشریف قبولی که فرمودند بنده را امکان اجابت میسر نشود. ( گلستان ). شیخ رضا داد بحکم آنکه اجابت دعوت سنّت پیغمبر است. ( گلستان ). || ( اصطلاح طب ) قضای حاجت. تخلیه.دفع براز کردن. دفع فضلات.