ابن سید

لغت نامه دهخدا

ابن سید. [ اِ ن ُ ] ( اِخ ) ابومحمد عبدالعزیزبن احمدبن سیدبن مغلس قیسی لغوی. از مردم اندلس. در آغاز به مصر هجرت کرد و نزد ابوالعلا صاعدبن حسن ربعی و ابویعقوب یوسف بن یعقوب و دیگر دانشمندان ، ادب و علم فراگرفت و سپس در بغداد بافادت و استفادت پرداخت و عاقبت به مصر مراجعت کرد و در سال 427 هَ.ق. بدانجا درگذشت. او را اشعار بسیار و نیکوست.
ابن سید. [ اِ ن ُ ] ( اِخ ) احمدبن ابان بن سید. لغوی مشهور. معروف بصاحب شرطه ، شاگرد ابوعلی قالی. موطن قرطبه. و او راست کتابی در لغت موسوم به العالم ، در صد مجلد بترتیب اجناس و آنرا از فلک آغاز و بذره ختم کرده است. وفات او هم بشهر قرطبه به سال 382 هَ.ق. و ابن سید در نام احمد مزبور منکّراً آید.

فرهنگ فارسی

شاگرد ابو علی قالی موطن قرطبه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال نخود فال نخود فال سنجش فال سنجش فال زندگی فال زندگی