باددرکف. [ دَرْ ک َ ] ( ص مرکب ) کنایه از بی ماحصل و تهی دست و مفلس باشد. ( برهان ). کنایه از مفلس و هرزه کار باشد و با لفظ شدن و بودن مستعمل است. ( از آنندراج ). کنایه از کسی باشد که تهی دست بوده یا کار بیحاصل کند. ( انجمن آرا ). - باد در کف... بودن ؛ بیحاصل بودن : باد از آن در کف آبست بزندان حباب که بعهد تو بر ابکار چمن پرده در است.سلمان ( از شرفنامه منیری ).