باد خوردن

لغت نامه دهخدا

باد خوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از اکتساب هوا کردن. میرخسرو گوید:
سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده
بر آن سرخی رو بدْهد گواهی گر نهان دارد.( از آنندراج ).خنک شدن در مجاورت هوا. از هوا متأثر شدن. || بمعرض هوا درآوردن ، چنانکه غله رطوبت یافته یا جامه پشمین و موئینه : پس از آنکه پارچه ها خوب باد خوردند تا کن و به بقچه به پیچ. رجوع به باد و باد دادن شود. || در تداول گناباد خراسان ،از ریسمانی مخصوص در هوا رفتن و آمدن و آن نوعی بازیست که در ماه نوروز و مخصوصاً سیزده عید اغلب دختران و زنان بدان علاقه دارند.
- پشت کسی باد خوردن ؛ کنایه از پس از استراحتی تن بکار ندادن : پشتش باد خورده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم