اومید

لغت نامه دهخدا

اومید. [ اُ / او ] ( اِ ) امید و رجا. ( ناظم الاطباء ) :
جز این بودم اومید جز این داشتم الجخت
ندانستم کز دور گواژه زندم بخت.کسایی.نومید مشو اگر چه اومید نماند
کس در غم روزگار جاوید نماند.( از سندبادنامه ).به اومید رفتم بدرگاه اوی
اومید مرا جمله بیواز کرد.بهرامی.

فرهنگ عمید

= امید

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آرزو رجا . ۲ - چشمداشت توقع انتظار . ۳ - اعتماد استواری.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم