اورمزدی

لغت نامه دهخدا

اورمزدی. [ م َ ] ( اِخ ) از قدمای شعرای فارسی و از اشعار او تنها قلیلی در لغت نامه ها و از جمله در لغت نامه اسدی برجایست :
چند دهی وعده دروغ همی چند
چند فروشی بخیره با من سروا؟
یارب مرا بعشق شکیبا کن
یا عاشقی بمرد شکیبا ده.
روز من گشت از فراق تو شب
نوش من شد از آن دهانت کبیست.
اگر خود بهشتی و گر دوزخی
گذارش سوی چینودپل بود.
حسودانْت را داده بهرام بخش
ترا بهره کرده سعادت زواش.
اسب باد و زین شفق در لشکر شاه بهار
ابر پیل و کوس تندر ابرجک زرین کچک.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم