خلسه حالتی روانی است که در آن فرد توانایی درک عادی زمان، مکان و حتی بدن خود را از دست میدهد. این حالت معمولاً با هیجانات شدید، به ویژه از طریق موسیقی ضربدار، ایجاد میشود و ممکن است به بروز وردخوانی نامفهوم منجر شود. در این وضعیت، فرد به تکرار موزون هجاهای ظاهراً بیمعنی میپردازد و در نهایت با حالتی وجدآور به هشیاری طبیعی بازمیگردد. این روش در میان شفادهندگان سرخپوست آمریکا، بومیان استرالیا، مدیومهای برزیلی از تبار آفریقایی و جادوگران قبایل رایج است و میتواند بهطور خودانگیخته یا القایی رخ دهد. در این حالت، فرد هشیاری خود را حفظ میکند و معمولاً صحبتهایش قابل فهم است، هرچند که به درد یا دیگر محرکهای حسی واکنش نشان نمیدهد. برخی هیپنوتیسمرها این حالت را نوعی حالت خفیف میدانند. در روحگرایی، مدیوم کسی است که به حالت خلسه میرود و روحی فاقد جسم از طریق او صحبت میکند. در عرفان اسلامی به حالاتی از سکر و بیخودی سالکان اطلاق میشود. صوفیان این حالات را بر اساس سکون و جنبشی که در آن تجربه میکنند، به دو دسته خلسه و سماع تقسیم کردهاند. در واقع، این واژه و سماع دو نوع سکر صوفیانه هستند که نمایانگر سکر ساکن و سکر پرجنبوجوش او به شمار میروند. این مفهوم معمولاً به دنبال یک تجربه عمیق و تأثیرگذار به وجود میآید که وجود صوفی را به وادی حیرت و غفلت میکشاند. برای صوفیانی مانند ابن عربی و ابن فارض، خلسههایی با مدت زمانهای عجیب و غیرمعمول گزارش شده است. گاهی در این حالت، عارفان به واردات شگرفی دست مییابند.

خلسه
لغت نامه دهخدا
خلسة. [ خ ِ س َ ] ( ع اِ ) هیئت و نوع ربودگی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خلسة. [ خ ُ س َ ] ( ع اِمص ) ربودگی. || بهم آمیختگی گیاه خشک و تر. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (تصوف ) حالت بین خواب وبیداری شخص عارف و صوفی.
فرهنگ فارسی
ربودگی یا بهم آمیختگی گیاه خشک و تر
فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کلمه خلسه
یعنی به جذبهایم نه شوریده از جنون یعنی به خلسهایم نه پیچیده در ردا
زهی صوفی که نتواند تمیز خلسه از اغما زهی مفتی که نشناسد ز حیدر بیک قرآن را
شیم شیخ و خواجه ایشی بی بی و بانوستی خلسه فرزنشاد باشد طاعن السن سالخورد