انگریز

لغت نامه دهخدا

انگریز. [ اَ ] ( اِ ) رستنیی باشد و گل آن مانند گل خسک زرد می شود و اطراف آن خار دارد و آن را بعربی قرطم بری خوانند و به یونانی طریغان گویند. ( از برهان قاطع ) ( هفت قلزم ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || نوعی از مردم فرنگ هم هست. ( برهان قاطع ). مراد انگلیس است و انگریز از زبان پرتغالی در هندوستان معمول شده و از آنجا بدیگر ممالک اسلامی رسیده است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ عمید

گیاهی پرخار و دارای گل های زرد.
انگلیس. &delta، تلفظ دیگر از نام انگلیس که در هندوستان از زبان پرتغالی گرفته شده و بعد در بعضی کشورهای اسلامی هم متداول شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال عشقی فال عشقی