انکش

لغت نامه دهخدا

( آنکش ) آنکش. [ ک ِ ] ( ضمیر + حرف ربط + ضمیر ) مخفف آنکه اَش. آنکه او را :
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آنکش پف کند سبلت بسوزد.ابوشکور ( از تحفه اوبهی ).

فرهنگ عمید

( آنکش ) آن که او را.
آن که او را.

فرهنگ فارسی

( آنکش ) ( اسم ) مخفف آنکهاش آنکه او را.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال اوراکل فال اوراکل فال ورق فال ورق فال تخمین زمان فال تخمین زمان