انح

لغت نامه دهخدا

( آنح ) آنح. [ ن ِ ] ( ع ص ) دم برآرنده از تاسه و جز آن. بسختی نفس کشنده. || آنکه تَنحنح کند. آنکه سینه روشن کند. || مجازاً، بخیل ، یعنی آنکس که چون چیزی از او خواهند تنحنح آرد از بخل. ج ، اُنَّح.
انح. [ اَ ] ( ع مص ) انح انحاً و انوحاً و انیحاً ( از باب ضرب )، دم برآوردن از مرض تاسه و دمه و جز آن. ( از آنندراج ). رخیدن و دم برآوردن از مرض تاسه و دمه و جز آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بتندی و شدت نفس کشیدن از سنگینیی که بسبب بیماری یادمه حاصل آید. ( از اقرب الموارد ). || نالیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی چ بینش ص 212 ). بانک کردن. ( از مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف ).
انح. [ اُن ْ ن َ ] ( ع ص ) مرد بخیل که چون چیزی از او خواهند تنحنح کند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). اَنِح. اَنوح. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ آنح. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به آنح شود.
انح. [ اَ ن ِ ] ( ع ص ) اُنَّح. ( از اقرب الموارد ).
انح. [ اُن ْ ن َ ] ( اِخ ) دهی است در یمامه. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم