لغت نامه دهخدا امیا. [ اَم ْ ] ( اِ ) کیسه و همیان زر. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( هفت قلزم ). همیان. ( مؤید الفضلاء ) ( شرفنامه منیری ) : تمنای وصال خوبرویان خیال خواب بر امیا فراغان.؟( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 98 ب ).