املک. [ اَ ل َ ] ( ع ن تف ) مالک تر. نیرومندتر: قال احمدلا نوم اثقل من الغفلة و لا رِق املک من الشهوة. ( صفة الصفوه ج 4 ص 137 س 16 ). و بالجملة الاخ لاحق من لواحق المیت و کأنه امر عارض والجد سبب من اسبابه و السبب املک للشی من لاحقه. ( بدایة المجتهد ابن رشد ). املک الناس لنفسه اکتمهم لسرّه. ( از یادداشت مؤلف ). املک. [ اَل َ ] ( ص ) بره املک ؛ بره شیرخوار مست. ( ناظم الاطباء ). در ناظم الاطباء با علامت پ ( فارسی ) آمده. در آذربایجان اَملیک گویند، ترکی است. رجوع به املیک شود. املک. [ اَ ل َ ]( اِ ) ترکی است به معنی رنج. ( از شرفنامه منیری ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مَا أَمْلِکُ: مالک نمی شوم معنی لَا أَمْلِکُ: ندارم - مالک نیستم معنی عَمَلُکَ: عمل تو- کارتو معنی مَا: نیست ، نه (مانند:مَا هَـٰذَا بَشَراً:این بشر نیست)- با همه ی (مانند :ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ ﭐلْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ :زمین با همه ی فراخیش بر آنان تنگ شد) - تا وقتیکه (مانند:وَأَوْصَانِی بِـﭑلصَّلَوٰةِ وَﭐلزَّکَوٰةِ مَا دُمْتُ حَیّاً :مرا سفارش کرده به ن... ریشه کلمه: ملک (۲۰۶ بار)