الغیاث کنان

لغت نامه دهخدا

الغیاث کنان. [ اَ ک ُ ] ( ق مرکب ) در حال دادرسی خواستن. در حال دادخواهی و پناه خواستن :
شد پیش شاه شفیع آورید خضر
خضر آمد الغیاث کنان از زبان آب.خاقانی.

فرهنگ فارسی

در حال دادرسی خواستن . در حال داد خواهی و پناه خواستن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال مکعب فال مکعب فال جذب فال جذب فال تک نیت فال تک نیت