الخاص

لغت نامه دهخدا

الخاص. [ اِ ] ( ع مص ) شکافته شدن پلک چشم شتر تا معلوم شود پیه دارد یا نه. این فعل بصورت مجهول استعمال میشود. اُلخِص َ البعیر ( مجهولا )، فعل به اللخص فظهر نِقیُه ُ. ( از اقرب الموارد ). آشکار گردیدن پیه چشم شتر بنگریستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
الخاص. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ لَخص. ( بحر الجواهر ). در فرهنگهای معتبر دیده نشد. رجوع به لخص شود.
الخاص. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان که در 48 هزارگزی شمال باختری باجگیران سر راه مالرو عمومی باجگیران به امیرخان قرار دارد، کوهستانی و سردسیر است. سکنه آن 327 تن شیعه و کردی هستند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولات آن غلات و میوه و شغل اهالی زراعت و هیزم کنی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان جیریتان بخش باجگیران شهرستان قوچان .

دانشنامه عمومی

الخاص یک روستا در ایران است که در دهستان جیرستان واقع شده است. الخاص ۴۵۵ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم