افلاج

لغت نامه دهخدا

افلاج. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فَلَج ، بمعنی جوی خرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به فلج شود.
افلاج. [ اِ ] ( ع مص ) فالج شدن و بیحس و حرکت گردیدن عضو. ( غیاث اللغات ).

فرهنگ فارسی

جمع فلج بمعنی جوی خرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال ابجد فال ابجد فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس