اصلاح شدن

لغت نامه دهخدا

اصلاح شدن. [ اِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) اصلاح گردیدن. بهبود یافتن. اصلاح پذیرفتن. اصلاح گشتن. به اصلاح آمدن. اصلاح یافتن. رجوع به اصلاح و اصلاح پذیرفتن شود.

فرهنگ فارسی

اصلاح گردیدن . بهبود یافتن . اصلاح پذیرفتن . اصلاح گشتن . باصلاح آمدن . اصلاح یافتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم