ازباد

لغت نامه دهخدا

ازباد. [ اِ ] ( ع مص ) کف برآوردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ): ازباد بحر؛ کفک برآوردن دریا، اِزبادِ سراب همچنین. ( از منتهی الارب ). || ازباد سدر؛ شکوفه برآوردن کُنار. ( از منتهی الارب ). شکوفه برآوردن سدر همچون کف بر دریا. ( اقرب الموارد ).
ازباد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ زَبد.

فرهنگ فارسی

جمع زبد
کف بر آوردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت فال لنورماند فال لنورماند فال احساس فال احساس