اتعاظ

لغت نامه دهخدا

اتعاظ. [ اِت ْ ت ِ ] ( ع مص ) پند گرفتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). پند پذیرفتن. ( منتهی الارب ). پندپذیری : تقدیر باریتعالی چشم بصیرت ابوعلی بازبست و گوش هوش از استماع مواعظ و اتعاظ بدان نصایح کر ساخت تا مساعدت فایق فروگذاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

فرهنگ عمید

پند گرفتن.

فرهنگ فارسی

پندگرفتن، پندپ یرفتن
پند گرفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال سنجش فال سنجش فال انبیا فال انبیا