ابوالعریان

لغت نامه دهخدا

ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) تابعی است. او از انس و از او مروان بن معاویه روایت کند.
ابوالعریان. [اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) انیس. رجوع به انیس... شود.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) خالدبن بسیط. از حسن بصری حدیث کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) المجاشعی. از روات است و خالد الحذاء از او روایت کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) مجاشعی بصری. تابعی است و نام او برکه است و از ابن عباس روایت کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) موسی بن ابی مروان مروزی. از روات حدیث است و ابوتمیله از او روایت کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) هیثم بن اسود نخعی. صحابی است.

فرهنگ فارسی

تابعی است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال سنجش فال سنجش فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال رابطه فال رابطه